به گزارش سرویس مسجدپژوه پایگاه تخصصی مسجد، شهید سید مصطفی خمینی(ره) در همه حال یار و یاور حضرت امام(س) بود. پیام امام را به بهترین شکل به مردم می رساند. او در جریان دستگیری حضرت امام(س) افکار عمومی را بر ضد رژیم پهلوی بسیج نمود و در زمان حصر و بازداشت امام خمینی(س) کوشید تا شعله های انقلاب را برافروخته نگه دارد. در این نوشتار نگاهی به زندگی سیاسی شهید آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) و نقش او در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران خواهیم داشت.
مقدمه
شهید سید مصطفی خمینی(ره) در دوازدهم رجب سال 1349 ه.ق، برابر با آذر سال 1309 ه.ش در شهر قم دیده به جهان گشود.
آیت الله شهید از پانزده سالگی به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و به علت وجود استعداد سرشار و استقامت وافر در بیست و هفت سالگی دارای قوۀ استنباط و اجتهاد شد.
شهید مصطفی خمینی(ره) از سویی تحت تأثیر شخصیت نستوه پدر بزرگوارش امام خمینی(س) قرار داشت و از سوی دیگر به جهت شناخت عمیق و متفکرانه ای که نسبت به مسایل سیاسی، فرهنگی جهان داشت، از همان سالهای جوانی به سوی مبارزات سیاسی گام برداشت و توانست در روند حرکت پیروزمندانه انقلاب نقش مهمی را ایفا کند.
اینک نگاهی به زندگی سیاسی و نقش او در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
آشنایی با فداییان اسلام
قبل از نهضت امام خمینی(س) بر ضد رژیم پهلوی گروهی مسلمان و متعهد به نام «فداییان اسلام» به رهبری نواب صفوی و عبدالحسین واحدی با رژیم به مبارزه برخاستند و عده ای از اعضای گروه به شهادت رسیدند. این گروه مبارز، توانست به جوانان مسلمان امید ببخشد و آنان را برای حرکتهای اسلامی آینده امیدوار نمایند. شهید سید مصطفی خمینی(ره) در آغاز جوانی با این گروه آشنا شد و با برخی از بنیانگذاران فداییان اسلام رابطه ای صمیمی داشت. این ارتباط موجب شد تا از همان دورۀ جوانی، توجه خاصی به مبارزه با رژیم پهلوی مبذول دارد.
شهید سید مصطفی خمینی(ره) در این باره می گوید:
«... جمعیتی در ایران معروف بودند به فداییان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام نواب صفوی (مجتبی) که واقعاً دلیر و توانا و از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه می زد و نمی توان او را دور از حقیقت دانست. و مرد شماره دو آنها دوست عزیز خودم مرحوم عبدالحسین واحدی بود. این طایفه دیر زمانی در قم زیست می کردند و آنوقت ما قم بودیم و از دور آنها را می پاییدیم. تا آنکه شبانه عده ای با چوب و چماق در پیش چشم چند صد نفر طلبه بر آنان هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده، دیگر نتوانستند در قم بمانند و در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند... سرانجام به دست پسر رضاخان جلب و با سکوت مرگبار علما آنها را تیر باران کردند، گرچه دوست من عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را به دل ما گذاردند....»1
شهید سید مصطفی خمینی(ره) و قیام 15 خرداد
سخنان کوبنده امام خمینی(س)در عصر عاشورای سال 1338 ه.ق برابر با 13 خرداد 1342 ه.ش، رژیم را واداشت تا به اقدامی نابخردانه دست بزند و آن بازداشت امام خمینی(س) در ساعت 3 بعد از نیمه شب پانزدهم خرداد همین سال بود. مأموران شاه شبانه از بام و دیوار به خانه قائد بزرگ اسلام، یورش بردند و آن حضرت را دستگیر نمودند و با سرعت هر چه تمامتر به تهران منتقل کردند. آنان به این خیال بودند که با بازداشت امام خمینی(س) نهضت اسلامی فروکش خواهد کرد. اما یاران امام(س) کوشیدند تا بیش از پیش به این نهضت شتاب بخشند که در این میان آیت الله شهید سید مصطفی خمینی(ره) فرزند بزرگ امام(س) نقش ویژه ای داشت.
شهید حاج آقا مصطفی(ره) که از بالای بام خانه شاهد و ناظر جریان دستگیری حضرت امام(س)، بود تحت تأثیر احساسات قرار گرفت و خود را از بالای بام از ارتفاع پنج متری به داخل کوچه افکند و کوشید تا از بردن امام خمینی(س) جلوگیری کند، اما نتوانست. رهبر بزرگ انقلاب در این لحظه متوجه شد که یکی از کماندوهای رژیم آماده است تا به سوی فرزندش سید مصطفی(ره) شلیک کند که ناگهان آن حضرت به فرزندش اشاره کرد که از ماشین وی دور بشود.
حاج آقا مصطفی(ره) از این کار منصرف شد و در جهت افشاگری حرکت کرد. با تمام نیرو فریاد سر داد: «مردم خمینی را بردند و ...»
با فریاد او همسایگان از خواب بیدار شدند و شتابان خود را به خانه رهبر بزرگ انقلاب رساندند و همراه با مردم دیگر از منزل امام(س) تا چهارراه شهدا (بیمارستان) اجتماع کردند.
در صبح همین روز حاج آقا مصطفی(ره) با انبوه جمعیت به طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) حرکت کردند و در چهارراه شهدا با پلیس و مأموران شاه درگیر شدند. مردم به رهبری فرزند برومند حضرت امام(س) از خیابان ارم و میدان آستانه عبور کردند و وارد صحن حضرت فاطمۀ معصومه(س) شدند و نسبت به اقدام نابخردانه رژیم پهلوی اعتراض کردند.2
رژیم پهلوی که خود را در تنگنا دید به قوای نظامی متوسل شد و با تیراندازی به سوی مردم از حرکت بیشتر آنها جلوگیری کرد. آری در قیام 15 خرداد 1342 سیدمصطفی خمینی(ره) نقش بزرگی داشت.او بود که بعداز دستگیری قائد بزرگ انقلاب اسلامی ایران، فریاد اعتراض سر داد و مردم را بر ضد حکومت پهلوی بسیج نمود.
دربارۀ نقش شهید سید مصطفی خمینی(ره) در قیام مردمی 15 خرداد حجت الاسلام سید احمد خمینی(ره) می گوید:
«در آغاز مبارزات بسیاری از مسئولیتهای پخش اعلامیه ها و رساندن اخبار به امام(س) و گرفتن اعلامیه ها و تشکل دوستان از سراسر کشور و به طور کلی مسایل حساس مبارزه به دست ایشان [شهید سید مصطفی خمینی(ره)] انجام می گرفت. همیشه سعی می کرد که واقعیات را به امام(س) برساند که امام(س) در فرصت مناسب تصمیمات لازم را در زمینه های مختلف اتخّاذ فرمایند و در واقعۀ تاریخی 15 خرداد ایشان به صحن مطهّر رفته و در آنجا سخنرانی می کنند که آن سخنرانی باعث اجتماع زیاد مردم و در نتیجه بروز حوادث بعد از آن می گردد و در هنگامیکه امام(س) را از زندان به خانۀ محصوری در تهران منتقل کردند من به اتفاق ایشان به تهران آمده و خدمت امام(س) رسیدیم که شهید حاج آقا مصطفی(ره) در اولین برخورد سؤال کردند که حالا تکلیف چیست؟ و ما باید از همین امروز شروع کنیم که مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند که قضیّه تمام شده است.»3
شهید حاج آقا مصطفی خمینی(ره) در سالهای مبارزه همراه و یار و یاور امام(س) بود. او نقش ممتازی در این مبارزه ایفا کرد و رتق و فتق امور امام(س) به دست او بود.
در فروردین سال 1342 یک روز مأموری از دادگاه قم می خواست احضاریه ای را به حضور امام(س) بیاورد که مثلاً امام(س) را به دادگاه احضار کرده اند. شهید حاج آقا مصطفی(ره) به مأمور گفت: امام(س) این احضاریه را نمی پذیرد، مأمور گفت: فقط این اعلامیه به رؤیت ایشان برسد، کافی است. شهید حاج آقا مصطفی(ره) در پاسخ گفت: من نمی گذارم که این اعلامیه به رؤیت ایشان برسد. شما می توانید به مقامات مافوق خودت گزارش کنی که من از ابلاغ احضاریه جلوگیری کرده ام.4
در 12 مرداد سال 1342 که «ساواک» امام(س) را از زندان تهران به منزل خصوصی منتقل کرد. شهید سید مصطفی خمینی(ره) موفق شد که مستقیماً با امام(س) در ارتباط باشد. او رابط بین امام و امت به پا خاسته بود، و این کار را به بهترین وجهی انجام داد. حتی در هنگام بازداشت امام خمینی(س) نیز توانست با واسطۀ افسران متعهّد و مسلمان با امام ارتباط برقرار کند و دستورهای لازم را از امام(س) بگیرد و به مردم ابلاغ نماید. آن شهید در این باره می گوید:
«اولین خبری که از داخل زندان به من رسید وصیتنامه امام(س) بود که از داخل زندان به بیرون فرستاده بودند.»
امام خمینی(س) به مدت پنج ماه در قیطریه تهران تحت نظر بودند و سید مصطفی خمینی(ره) به عنوان رابط بین ایشان و مردم نقش فعالی را ایفا می کرد که این موضوع نگرانی سازمان امنیت رژیم شاه را موجب شده بود.
شهید سید مصطفی خمینی(ره) در همه حال یار و یاور حضرت امام(س) بود. پیام امام را به بهترین شکل به مردم می رساند. او در جریان دستگیری حضرت امام(س) افکار عمومی را بر ضد رژیم پهلوی بسیج نمود و در زمان حصر و بازداشت امام خمینی(س) کوشید تا شعله های انقلاب را برافروخته نگه دارد.
شخصیت آیت الله شهید سید مصطفی خمینی(ره) در هر جا موجب تحریک مردم به سوی نهضت و مبارزه با ستمشاهی بود به همین جهت مأموران رژیم شاه از حضور وی در اجتماعات بیمناک بودند و می کوشیدند از آن جلوگیری کنند.
پس از رحلت مرحوم بهبهانی ایشان در تشییع جنازه آن فقید شرکت کردند. مردم با دیدن فرزند امام، شعار «خمینی بت شکن ملّت تو را می خواهد» سر دادند. مأموران سازمان امنیت رژیم شاه از این حادثه بیمناک شدند و آیت الله شهید را در همانجا دستگیر کردند و به جهت ازدیاد جمعیت ایشان را به داخل مغازه ای بردند و کرکره مغازه را پایین کشیدند و مردم را متفرق نمودند و سپس او را با اتومبیل از آن منطقه دور کردند و تهدید نمودند که دیگر حق ندارید در چنین مراسمی شرکت کنید.5
مبارزات شهید در جلوگیری از احیای کاپیتولاسیون
کاپیتولاسیون در لغت به معنای سازش و تسلیم است. امّا در عرف سیاسی به معنای معاهداتی است که به موجب آن دولتی در کشور خارجی از برخی حقوق حاکمیّت که مهمترین آن حق قضاوت و اجرای مجازات است، بهره مند می گردد. به طوری که اتباع آن دولت در کشور محل توقف از پاره ای حقوق و مزایای ویژه برخوردار می گردند.
به دیگر سخن «کاپیتولاسیون» در اصطلاح سیاسی به قراردادهایی اطلاق می شود که به موجب آن شهروندان یک دولت در قلمرو دولت دیگر از نظر حقوقی و کیفری تابع قانونهای کشور خود هستند و آن قانونها را کنسول آن دولت در محل اجرا می کند. از این جهت آن را در فارسی «حق قضاوت کنسولی» نیز گفته اند.
آثار زیان بار کاپیتولاسیون
در هر کشوری که امتیاز کاپیتولاسیون برای اتباع بیگانه پذیرفته بشود، نتایج زیانباری بر آن کشور تحمیل می شود که مهمترین آن عبارت است از:
1 ـ نابودی استقلال و حاکمیّت ملی آن کشور: در کشوری که این امتیاز برای بیگانگان پذیرفته بشود، آن کشور در عرصۀ جهانی و عرف بین الملل بی ارزش و بی حیثیت به شمار می آید. حکومتها و ملتهای جهان آن کشور را به عنوان کشوری وابسته و مستعمره می نگرند. قدرتهای سلطه گر با استفاده و استناد به امتیاز کاپیتولاسیون در شئون داخلی مملکت مداخله می کنند و قوانین داخلی هیچ تأثیری در آنان نمی تواند داشته باشد.
2 ـ اشاعۀ فرهنگ بیگانه: بیگانگانی که از حق قضاوت کنسولی و کاپیتولاسیون بهره مند می شوند، بدون توجه به مقررات، سنتها، آداب و رفتار عمومی، رفتار می کنند. آنان پایبند به هیچ نوع مقررات و فرهنگ بومی نیستند، بلکه می کوشند تا با رفتاری که از فرهنگ خودشان سرچشمه می گیرد، به اشاعه فرهنگ بیگانه در این کشور بپردازند. در واقع کاپیتولاسیون مطمئن ترین راه و کانال برای غربیها در از بین بردن فرهنگ بومی و نشر فرهنگ خود است.
3 ـ تحریک و تمایل رجال ممالک ضعیف به سوی بیگانگان: با برقراری امتیاز کاپیتولاسیون برای بیگانگان، رجال، پولدارها و جاه طلبان تحریک می شوند که به تابعیت کشوری دربیایند که در این مملکت از حق کاپیتولاسیون بهره مند است، چرا که با این کار از قوانین مدنی آن کشور فرار کنند و هر جنایتی که مرتکب بشوند آزادند، مگر برخی از قوانینی که در کشور بیگانه وجود دارد ممکن است به صورت رنگ پریده در مورد آنان جاری بشود.
در ایران در چند مرحله امتیاز کاپیتولاسیون به بیگانگان واگذار شد. یکی در عهد صفویه توسّط شاه عباس صفوی به بازرگانان انگلیسی، و نیز توسط شاه سلطان حسین صفوی به فرانسویان و دیگر در عهد قاجار و در پی شکست قوای ایران از روسیۀ تزاری به آن کشور و مرحلۀ سوّم در زمان حکومت پهلوی در سال 1340 هجری شمسی.
با وجودی که در سال 1306 شمسی در مجلس شورای ملی قانون لغو کاپیتولاسیون به تصویب رسیده بود اما محمد رضا در صدد احیای مجدد این امتیاز ننگین برآمد. احمد میر فندرسکی معاون وزیر خارجه حکومت وقت ایران در جلسۀ روز سه شنبه بیست و یکم مهر 1343 در مجلس شورای ملّی گفت:
«سفارت آمریکا طی یادداشت شماره 423 در اسفند ماه 1340 از ما خواست که نظامیان آمریکا از امتیازات و مصونیتهای مأموران سیاسی پیش بینی شده در قرارداد «وین» برخوردار باشند. مذاکرات و مکاتبات ما با سفارت آمریکا مدتها طول کشید تا جلسه وزیران [کابینۀ علم] در تاریخ سیزدهم مهرماه 1342 آن را تصویب کرد. سپس لایحۀ مربوطه در تاریخ بیست و پنجم دیماه 1342 به مجلس سنا تقدیم شد و در سوم مرداد ماه 1343 به تصویب رسید. و سپس به مجلس شورا آمد که آقایان وظیفۀ خود را انجام دهند.»6
همان گونه که معاون وزیر خارجه متذکر شد، نمایندگان فرمایشی مجلس وظیفه داشتند تا این سند رسوایی را امضا نمایند. آنان در همان روز این قانون ننگین را با شصت و دو رأی موافق تصویب نمودند و بار دیگر به استقلال ایران لطمه زدند.
متن لایحۀ مذکور بدین قرار بود:
مادۀ واحده: با توجه به لایحۀ شمارۀ 18 ـ 2291 ـ 2157 ـ 25 / 11 / 1342 دولت و ضمایم آنکه در تاریخ 21 / 11 / 42 به مجلس سنا تقدیم شد به دولت اجازه داده می شود که رئیس و اعضای هیئتهای مستشاری نظامی ایالات متحده را در ایران که به موجب موافقتنامه های مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهی می باشد، از مصونیتها و معافیتهایی که شامل کارمندان اداری و فنی موصوف در بند (و) ماده اول قرارداد وین که در تاریخ 18 آوریل 1961 مطابق با 29 فروردین ماه 1340 به امضا رسیده است می باشد برخوردار نماید.»7
با تصویب این قانون دولت ایالات متحده آمریکا حاضر شد دویست میلیون دلار وام جهت امور نظامی به ایران بپردازد که در مورخه سوم آبان 1343 این وام در مجلس سنای آمریکا به تصویب رسید. و در تاریخ نهم آبان همین سال لایحۀ وام دویست میلیون دلاری از ایالات متحده برای تقویت نیروی دفاعی ایران به تصویب مجلس سنای ایران رسید.
واکنشها در قبال احیای کاپیتولاسیون
رژیم پهلوی تلاش کرد تا تصویب قانون کاپیتولاسیون در رسانه های گروهی منعکس نشود و تنها در نشریۀ داخلی مجلس این قانون انعکاس یافت.
یک نسخه از این نشریه به دست حضرت امام خمینی(س) رسید، و ایشان از این توطئه و نابودی حاکمیت ملی آگاه شدند و خطر را احساس نمودند. امام خمینی(س) در جهت افشای این توطئه حرکت نمودند و تصمیم گرفتند که این خیانت حکومت پهلوی را با مردم در میان بگذارند. این خبر منتشر شد. رژیم شاه به وحشت افتاد، با انواع حیله ها و ترفندها برای جلوگیری از این تصمیم امام(س) کوشیدند، امّا نتیجه ای عاید آنان نشد. رژیم پهلوی درصدد برآمد که از راه غیر مستقیم و به وسیلۀ عناصر بظاهر غیر وابسته و باصطلاح با وجهه و به اسم نصیحت و اندرز خیرخواهانه ایشان را از حمله علیه آمریکا باز دارد و برای انجام این نقشه یکی از عناصر مورد وثوق دستگاه حاکمه را که با وجود این تا حدودی دارای وجهه ملّی و بی طرفی می باشد [من مستوفی پسر خالۀ حضرت امام خمینی(س)] را روانه قم ساخت تا با لطایف الحیل رهبر بزرگ انقلاب اسلامی را از حمله به آمریکا و ایجاد حوضه آمریکایی در محیط مذهبی ایران برحذر دارد.
این شخص چند روز قبل از موعدی که امام خمینی(س) برای ایراد سخنرانی افشاگرانه معین کرده بود وارد شهر قم شد. و کوشید تا با امام خمینی(س) ملاقات کند، امّا موفق نشد. ناگزیر با آیت الله شهید سید مصطفی خمینی(ره) ملاقات نمود تا بلکه فرزند برومند امام(س) تهدیدهای حکومت پهلوی را به اطلاع امام(س) برساند. حسن مستوفی در این دیدار اظهار داشت:
«... آمریکا به منظور کسب وجهه در میان مردم ایران با تمام قدرت فعالیت می کند و پول می ریزد و از نظر قدرت در موقعیتی است که هر گونه حمله به آن بمراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است. آیت الله خمینی اگر این روزها بنا دارند نطقی ایراد کنند باید خیلی مواظب باشند که به دولت آمریکا برخوردی نداشته باشد که خیلی خطرناک است و با عکس العمل شدید او مواجه خواهد شد. دیگر هر چه بگویند حتی حمله به شخص شاه چندان مهم نیست.»8
در برابر این تهدیدات ملوکانه که به واسطه حسن مستوفی بیان شد، آیت الله مجاهد شهید سید مصطفی خمینی(ره) با قاطعیتی همانند قاطعیّت پدر بزرگوارش فرمود:
«آیت الله خمینی به وظیفۀ خود هر جور که صلاح بداند عمل می کند، اینگونه حرفها هم نمی تواند ایشان را در اجرای وظیفه و رسالتی که بر عهده دارد به تجدید نظر وادارد.»9
امام خمینی(س) در تاریخ چهارم آبان 1343 ه.ش مطابق با بیستم جمادی الثانی 1348 ه.ق در ساعت هشت و نیم صبح در حضور انبوه جمعیت سخنان تاریخی خویش را ایراد نمود و خطر تصویب کاپیتولاسیون را برای ملت ایران تشریح کرد.
حضرت امام(س) در این سخنرانی بعد از ذکر نام خدا با کلمۀ استرجاع (انالله و انا الیه راجعون) سخن را آغاز کرد که خود نشان دهندۀ بروز مصیبت بزرگی بود که بر مسلمانان وارد آمد و سپس فرمود:
«... ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند ... و چراغانی کردند و دسته جمعی رقصیدند ... استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم، این چراغانیها را منع می کردم، می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها و ... خانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند ... اگر یک خادم آمریکایی یا یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پای خود منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاههای ایران حق محاکمه ندارند، ... دولت ایران با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگهای آمریکایی پستر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او می کنند. لکن اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد هیچ کس حق تعّرض ندارد. چرا؟ برای اینکه می خواستند وام بگیرند از آمریکا. آمریکا گفت این کار باید بشود. بعد از سه چهار روز وام دویست میلیون دلاری تقاضا کردند ... اکنون من اعلام می کنم که این رأی ننگین مجلسین مخالف اسلام و قرآن است و قانونیت ندارد ... رأی آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هیچ ارزشی ندارد و اگر اجنبیها بخواهند از این رأی کثیف سوء استفاده کنند تکلیف ملت تعیین خواهد شد ....»10
امام خمینی(س) افزون بر این سخنرانی آتشین اعلامیه ای نیز بر ضد تصویب کاپیتولاسیون صادر کردند، دیگر مراجع و علمای اسلام نیز با صدور اعلامیه ها و یا ایراد سخنرانی مخالفت خود را از این قانون ننگین ابراز نمودند.
افشاگریهای قائد بزرگ بر رژیم پهلوی کشنده بود و خشم استکبار جهانی را نیز به دنبال آورد. رژیم پهلوی چاره ای نداشت جز اینکه امام خمینی(س) این پرچمدار انقلاب و مشعلدار آزادی را دستگیر نمایند. در تاریخ 13 آبان 1343 یعنی کمتر از ده روز بعد از ایراد سخنرانی تاریخی حضرت امام(س)، آن بزرگمرد انقلاب و مبارزه را دستگیر کردند. کماندوهای رژیم پهلوی شبانه به خانۀ امام(س) یورش بردند و آن حضرت را دستگیر و به ترکیه تبعید نمودند. از این تاریخ به بعد، شهید سید مصطفی(ره) نقش و مسئولیت ویژه ای در این نهضت پیدا کرد. همانگونه که در جریان 15 خرداد سال 1342 بعد از دستگیری و حصر حضرت امام(س) همین نقش را داشت.
شهید حاج سید مصطفی(ره) از وحشیگری رژیم که نمونۀ آن را نیز در 15 خرداد سال 1342 به چشم خود دیده بود، سخت برآشفت و به خیابان آمد و با سیل خروشان مردم خشمگین قم به سوی منزل علما و مراجع حرکت کرد. همگی با صدای بلند و رسا از این عمل رژیم ابراز تنفر و انزجار نمودند و از مراجع تقلید خواستند تا برای آزادی امام خمینی(س) اقداماتی به عمل آورند. مجاهد شهید سید مصطفی خمینی(ره) در بیت آیت الله العظمی مرعشی نجفی به رایزنی مشغول بود که مأموران رژیم پهلوی به آنجا یورش بردند و او را دستگیر کردند و تحت الحفظ به تهران فرستادند.
«ساواک» قم در گزارش به تهران راجع به حاج آقا مصطفی (ره) می نویسد:
«چون نامبرده فوق پس از دستگیری پدرش (آیت الله خمینی) در صبح روز جاری با جمع آوری اشخاص و مراجعه به منزل آیات و تحریک بازاریان ایجاد تشنج می نمود، لذا توسط مأموران ساواک و شهربانی قم دستگیر و به همراهی این نامه اعزام گردید.11
مبارزات شهید سید مصطفی خمینی(رضواناللهعله) بعد از تبعید امام(رضواناللهعلیه) به ترکیه
بعد از دستگیری حضرت امام(س) و تبعیدش به ترکیه، وظیفۀ مجاهد شهید حاج آقا مصطفی خمینی(ره) افزونتر شد. رژیم پهلوی با تمامی قوا می کوشید تا رهبری نهضت را از مردم دور کند تا چراغ برافروخته نهضت به افول گراید. فرزند برومند حضرت امام(س) آیت الله شهید سید مصطفی خمینی(ره) در چنین شرایطی می بایست با ترفند تازۀ رژیم پهلوی مبارزه کند و تصور خلأ رهبری را باطل نماید و مردم را در صحنۀ این نهضت حاضر نگه دارد.
حاج آقا مصطفی(ره) در راستای وظیفۀ سنگین که بعد از دستگیری حضرت امام خمینی(س) توسط عمال رژیم پهلوی بر عهده داشت، کوشید تا آیات عظام و مدرسین عالیمقام حوزه را از نقشۀ دشمن آگاه کند. او در ساعت 10 صبح همین روز یعنی سیزدهم آبان ماه 1343 ه.ش در منزل آیت الله العظمی مرعشی نجفی دستگیر و در زندان قزل قلعه محبوس شد. او 57 روز در سلول انفرادی بسر می برد. در نه روز اول از او بازجویی کردند. او در این شرایط سخت و حساس برای اینکه دشمن به هدفش نرسد و ارتباط بین امام خمینی(س) و مردم قطع نشود. در اولین فرصت ممکن آیت الله حاج آقا شهاب الدین اشراقی (داماد حضرت امام(س)) را وکیل کرد تا مسئولیت امور مالی امام(س) و اخذ و توزیع وجوه شرعی را بر عهده بگیرد. بدین وسیله هم ارتباط مردم با بیت امام خمینی(س) دوام یافت و هم ارتباط بین طلاب و مبلغان نهضت اسلامی با امام خمینی(س) برقرار ماند و دشمن نتوانست به هدف خود نایل آید.
روزی سرهنگ مولوی رئیس ساواک استان مرکزی در زندان به او گفت: می توانی به ملاقات امام به ترکیه بروی. آنان درصدد بودند حاج آقا مصطفی خمینی(ره) را راضی کنند که به اختیار خود به ترکیه برود، تا ارتباط بین امام(س) و مردم به پا خاسته قطع گردد. مولوی مکرر به وی می گفت که شما را آزاد می کنیم به قم بروید و بعد بی سر و صدا به ترکیه سفر نمایید.
روز سه شنبه هشتم دی ماه 1343 ه.ش برابر با بیست و چهارم شعبان 1384 ه.ق آیت الله مجاهد، حاج سید مصطفی خمینی(ره) با اتوبوس وارد شهر قم شد و در حرم و صحن حضرت معصومه(س) مورد استقبال با شکوه مردم و روحانیون قرار گرفت. در این هنگام، مردم بر ضد رژیم سفاک پهلوی به تظاهرات پرداختند که خشم و نگرانی رژیم را برانگیخت.
با مذاکره ای که بین حاج آقا مصطفی(ره) و سرهنگ مولوی به عمل آمده بود، قرار بود فرزند برومند حضرت امام خمینی(س) دو روز بعد به تهران برود تا مقدمات سفر به ترکیه را فراهم نماید. حاج آقا مصطفی(ره) پیشنهاد مولوی را بار دیگر مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که پیشنهاد ساواک دامی است و قصد دارند او را با پای خود به تبعیدگاه بفرستند بنابراین از تصمیم قبلی خود منصرف شد. دو روز بعد سرهنگ مولوی تلفنی این موضوع را با او در میان گذاشت و تأکید کرد که باید به تهران می آمدی و در تدارک سفر به ترکیه می بودی. شهید سید مصطفی خمینی(ره) در پاسخ به او گفت: من این پیشنهاد را بررسی کردم و از رفتن به ترکیه منصرف شدم. رژیم چاره ای ندید جز اینکه آشکارا نسبت به تبعید او اقدام نماید. بیش از پنج روز از آزادی فرزند برومند امام خمینی(س) نگذشته بود که در مورخه 13 دیماه 1343 ه.ش، مطابق با 29 شعبان 1384 ه.ق، سرهنگ بدیعی رئیس سازمان امنیت قم همراه با عده ای از مقامات ساواک به طرز وحشیانه ای به منزل ایشان یورش بردند و ایشان را دستگیر کردند و به تهران انتقال دادند.
شهید حاج سید مصطفی خمینی(ره) بعد از انتقال به تهران، روز بعد با هواپیما به ترکیه برده شد. شهید حاج آقا مصطفی(ره) دربارۀ دیدارش با امام(س)پس از ورود به ترکیه می گوید: «وقتی به محضر امام(س) در «بورسیا» وارد شدم، تا چشم امام به من افتاد، اولین سؤالی که کرد، گفت: «با پای خود آمدی یا شما را آوردند؟» گفتم: «نه مرا آوردند» گفت: «اگر با پای خود آمده بودی همین الآن شما را برمی گرداندم.»12
شهید در تبعیدگاه ترکیه
شهید سید مصطفی خمینی(ره) به ترکیه تبعید شد، تبعید او همانند تبعید پدربزرگوارش امام خمینی(س) موجب تنفر شدید مردم از رژیم پهلوی شد. او در ترکیه یار و یاور امام(س) بود. وقتی فرزند برومند امام خمینی(س) به حضور پدرش در بورسیای ترکیه رسید ضرورت حضور او در نزد امام(س) بیشتر احساس شد و او دانست که در آنجا امام خمینی(س) ناگزیر است چه مشکلاتی را تحمل کند. طبع امام خمینی(س) این بود که از مأموران ساواک ایران و نیروهای امنیتی ترکیه هیچ تقاضایی نکند. وجود سید مصطفی(ره) جهت رفع نیازهای امام(س) و نیز از جهت مشاوره و تدارک حرکتهای آینده برای امام(س) غنیمت بود.
او در تبعیدگاه ترکیه افزون بر اینکه یار و یاور امام(س) بود، پیام رسان نهضت اسلامی نیز به شمار می آمد و از هر فرصتی که به دست می آمد در جهت هدایت مبارزه و افشاگری استفاده می کرد. گاهی به صورت ناشناس با ایرانیان تماس برقرار می کرد و در دفتر آنان پیام انقلاب را می نوشت و امضا می کرد و بعداً آنان با توجه به امضای وی، او را می شناختند و پیام انقلاب را به دیگران می رساندند. در ارتباط با همین کارها روزی رئیس سازمان امنیت ترکیه نزد امام خمینی(س) آمد و از فعالیتهای سیاسی فرزندش سید مصطفی خمینی(ره) شکایت کرد.13
شهید در تبعیدگاه عراق
بعد از گذشت حدود یک سال از تبعید حاج آقا مصطفی(ره) به ترکیه، در تاریخ 13 مهر ماه 1344 برابر با جمادی الثانی سال 1385 ه.ق، امام خمینی(س) و فرزند برومندش سید مصطفی(ره) به تبعیدگاه دوّم یعنی عراق فرستاده شدند. آنان ابتدا به بغداد و سپس به نجف منتقل شدند.
سید مصطفی(ره) در این تبعیدگاه نیز همانند گذشته، یار و یاور پدر بزرگوارش بود. او در این دوره هم مشوق جوانانی بود که به سوی انقلاب و مبارزه با رژیم شاه روی آورده بودند و هم مشوق روحانیون و طلابی بود که می بایستی در رویارویی و مبارزه با رژیم مسلح باشند و بتوانند با بهره مندی از فنون نظامی نهضت را به پیش ببرند. او برای این منظور بارها به فلسطین و لبنان سفر کرد.
بازداشت در تبعیدگاه نجف
رژیم بغداد که محدودیتهایی برای آیت الله العظمی سید محسن حکیم(ره) برقرار و او را به بغداد احضار کرده بود. 19 / 3 / 1348 ه.ش او را از بغداد به نجف برگردانید و ملاقات با او را ممنوع نمود. مجاهد شهید سید مصطفی خمینی(ره) بدون کوچکترین ترس و واهمه در مورخه 20 / 3 / 1348 ه.ش تنها یک روز بعد از بازگشت آیت الله حکیم(ره) از بغداد به نجف با وی دیدار کرد. این دیدار مایه ناراحتی و خشم رژیم حاکم در بغداد شد و او را به واکنشی سخت و شدید واداشت.
در روز بعد یعنی 21 / 3 / 1348 ه.ش رئیس سازمان امنیت و فرماندار نجف اشرف به حضور امام خمینی(س) رسیدند و اظهار داشتند که از شورای فرماندهی انقلاب مأموریت دارند که آقای سید مصطفی خمینی(ره) را به بغداد اعزام کنند و برای انجام این مأموریت از حضور شما اجازه می خواهند. امام(س) در پاسخ فرمود: «اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازه من است، من هرگز چنین اجازه ای نمی دهم و اگر مأمور به جلب او هستید که خود می دانید.»
در ساعت هشت بامداد آن روز شهید سید مصطفی خمینی(ره)، همراه چند تن از مقامات امنیتی عراق به بغداد رفت و لحظه ای نگذشت که خبر آن در حوزۀ علمیه نجف منعکس شد و نگرانی شدیدی در مجامع روحانی به وجود آورد.
مأموران امنیتی رژیم بعث، حاج آقا مصطفی خمینی(ره) را پس از ورود به بغداد به کاخ ریاست جمهوری بردند در آنجا افزون بر «احمد حسن البکر» رئیس جمهوری، چند تن از اعضای شورای فرماندهی انقلاب و نیز تیمور بختیار رئیس فراری و سابق ساواک ایران حضور داشتند. در آغاز احمد حسن البکر به دیدارهای سری و پیگیر او با آیت الله حکیم(ره) اشاره کرد و با لحن تندی هشدار داد که ممکن است کار به جایی کشیده شود که ناراحتی شما و نگرانی پدر پیرتان را به همراه داشته باشد.
البکر سپس پیشنهاد همکاری با رژیم بعث عراق و تیمور بختیار در مبارزه بر ضد ایران را مطرح کرد که از طرف شهید سید مصطفی(ره) قاطعانه رد شد. فرزند برومند امام(س) یادآور شد که اختلاف ما با رژیم ایران یک اختلاف اساسی و عقیدتی است، اما اختلاف دولت عراق با دولت ایران یک اختلاف سیاسی زودگذر است. شما و دولت ایران امروز به هم بد می گویید و فردا در کنار هم قرار می گیرید. امّا ما نمی توانیم هیچ وقت با آنان کنار بیاییم و تفاهم کنیم.
رژیم بعث عراق که دریافت نمی توان سید مصطفی(ره) را با تطمیع و تهدید فریفت او را بدون هیچ نتیجه ای آزاد کرد. 14
موضع گیریهای سیاسی شهید
شهید مجاهد سید مصطفی خمینی(ره) در دوران مبارزات سیاسی خود چه در ایران، چه در تبعیدگاه ترکیه و چه در تبعیدگاه عراق همواره در موضع سیاسی خود، مسیر درستی را برگزید و اجرا کرد. او از پدر بزرگوارش به خوبی آموخته بود که با منحرفان، فرصت طلبان، بی دینان و چپ و چپ نماها نباید همسو و همجهت شد. اگر چه همۀ این گروهها در حذف شاه همفکر و همعقیده بودند، ولی در انگیزه های اصولی حرکت، هدفها و مسیرها دارای اختلافهای اصولی بودند. او در موضع اصولی خود از جاذبه و دافعه ای با معیارهای اسلامی بهره مند بود و می کوشید با گروههایی که جز هدف برقراری حکومت اسلامی، هدفی دیگر را دنبال می کنند سازش نکند. در راستای همین سیاست درست بود که سید شهید با رژیم بعثی عراق همکاری نمی کرد، اگر چه در حذف شاه همعقیده بودند. او همچنین با لیبرالها و فرصت طلبانی همچون تیمور بختیار همکاری نمی کرد. اگر چه همه این افراد مغضوب شاه بودند و در هدف مبارزه با شاه همفکر بودند و نیز با چپها و چپ نماها همکاری نداشت. این سیاستی بود که پدر بزرگوارش امام خمینی(س) اتخاذ نمود و در مصاحبه ای با هفته نامه لوموند در نجف در پاسخ به این پرسش خبرنگار که آیا حاضرید با کمونیستها برای براندازی رژیم شاه متحد شوید؟ فرمود: ما احتیاج به هیچ یک از عناصر غیر مسلمان نداریم. ما با اتکال به خدا و یاری مردم مسلمان ایران بر رژیم شاه پیروز خواهیم شد.
شهادت
در نهم ذیقعده 1397 ه.ق برابر با اول آبان ماه 1356 ه.ش، ستارۀ وجود این مجاهد نستوه و فرزند برومند امام خمینی(س) خاموش شد.
مدت کوتاهی پیش از شهادت او، دو فرد ایرانی شبی به دیدار او در نجف رفته و با او گفتگو کرده بودند. یکی از آن دو نفر به صورت در گوشی به او هشدار داده بود که رژیم شاه برای پیشگیری از سقوط خود درصدد است که چند نفر را از میان بردارد یکی از آنها شما هستید، مواظب خودتان باشید!
این سخن را خود شهید در فردای آن شب برای برخی از دوستانش باز گفت. در شب یکشنبه اوّل آبان ماه 1356 حاج آقا مصطفی(ره) پس از ادای نماز جماعت و دیدار با امام خمینی(س) به خاطر پذیرایی از میهمانی که داشت زودتر از دیگر شبها به منزل رفت ... بامداد روز یکشنبه اول آبان ماه پس از اذان صبح جنازۀ بی رمق او که روی کتاب افتاده بود مشاهده می شود. هر چند مرگ حاج آقا مصطفی(ره) از هر جهت مشکوک بود، اما حضرت امام(س) اجازۀ کالبد شکافی ندادند و در توجیه مخالفت خود فرمودند: با این کارها، دیگر مصطفی به ما باز نمی گردد. اما تمام دلایل و قراین حاکی از شهادت حاج آقا مصطفی(ره) به دست عوامل رژیم شاه و احتمالاً با هماهنگی مأموران امنیتی رژیم بعث عراق بود. چگونگی این حادثه غم انگیز در کتاب نهضت امام خمینی، نوشتۀ حجت الاسلام حمید روحانی به طور مشروح آمده است که توجه علاقه مندان را به مندرجات این کتاب جلب می کنیم.
امام خمینی(س) و شهادت فرزند
شهادت حاج آقا مصطفی(ره) علی القاعده ضربۀ بزرگی برای امام(س) و نهضت اسلامی به حساب می آمد، اما از آن جایی که اولیای خدا در مصیبتهای بزرگ به آفریدگار خویش پناه می برند و از آن ذات مقدس استمداد می کنند. حضرت امام خمینی(س) نیز در مواجهه با این مصیبت به قدری زیبا و مسلط عکس العمل نشان داد که موجب خوشحالی دوست و پشیمانی دشمن شد. امام خمینی(س) پس از شنیدن درگذشت فرزند عزیزش، تنها به ذکر کلمۀ استرجاع (انّا لله و انّا الیه راجعون) پرداخت و فرمود: «مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود.»
اهداف رژیم از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)
رژیم شاه برای ارتکاب این جنایت اهداف چندی را دنبال می کرد:
1 ـ ضربه زدن به نهضت اسلامی و ایجاد فشار روانی بر امام خمینی(س).
2 ـ پیشگیری از خطرهای بعدی از سوی خمینی دیگری، آن هم جوان و پرنشاط که می تواند در آینده مشکلات زیادی را برای رژیم شاه به وجود آورد.
3 ـ جلوگیری از سیاسی شدن حوزۀ علمیۀ نجف، چرا که این حوزه با اقدامات امثال حاج سید مصطفی خمینی(ره) به کانونی برای مخالفت جدی علیه رژیم شاه تبدیل شده بود.
4 ـ ایجاد رعب و وحشت در بین مبارزان و مخالفان که از ترس جانشان خاموش باشند و از ادامۀ مخالفت بر ضد شاه خودداری کنند.
بازتاب شهادت
شهادت آیت الله مجاهد، حاج سید مصطفی خمینی(ره) نه تنها بر پیکرۀ انقلاب و نیز قاطعیت حضرت امام خمینی(س) ضربه و خللی وارد نکرد. بلکه خود عامل مؤثری در جهت روند هر چه سریعتر انقلاب به شمار آمد.
پس از شهادت حاج آقا مصطفی(ره) در تبعیدگاه عراق، حوزۀ علمیه نجف و دیگر شهرهای عراق تعطیل شد، مراسم یادبود و بزرگداشت این فقید فرزانه در بیشتر مساجد و مدارس نجف، کربلا، سامراء، کاظمین و دیگر شهرهای شیعه نشین عراق برگزار شد. در این مراسم گویندگان ایرانی و عرب از مقام و موقعیّت علمی و مبارزاتی شهید سخنانی تجلیل کردند. در حوزه های علمیه عراق شهادت این شهید از تبار خمینی فرصتی جدید برای سیاسی تر شدن حوزه های علمیه، پدید آورد و طلاب علوم دینی نجف بیش از گذشته به سوی نهضتی که امام خمینی(س) پرچمدار آن بود گرایش یافتند. برگزاری این همه مجالس سوگواری و یادبود موجب تشدید فعالیتهای ضد شاهی در خارج از کشور و مطرح شدن بیشتر امام خمینی(س) به عنوان سمبل مبارزه شد. به خصوص که آن حضرت با بیانی روحانی و عارفانه فرمودند: «مرگ آقا مصطفی از الطاف خفیه الهی بود.»
شهادت حاج آقا مصطفی(ره) در ایران نیز فرصت خوبی برای شتاب بخشیدن به نهضت به وجود آورد. خبر شهادت او خشم و کین شدید توده ها را بر ضد شاه برانگیخت و شور و احساسات را فزونی بخشید. حوزه های علمیه قم، مشهد، تهران، تبریز، شیراز، اصفهان و دیگر شهرها تعطیل شد. در شهرهای بزرگ مجالس یاد بود و بزرگداشت آن شهید فرزانه به نحو گسترده ای برگزار شد، و برای اولین بار بعد از خفقان جدید در ایران که از سال 1342 به بعد ادامه داشت، نام روح الله موسوی خمینی(س) در منبرها بیان شد. بعد از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه و نجف، بردن اسم، کتابهای او و خلاصه ذکر هر نوع اثر و یادی از او ممنوع بود. تا این تاریخ تنها بر زبان جاری کردن نام «خمینی(س)» دستکم شش ماه زندانی داشت. اما شهادت حاج آقا مصطفی خمینی(ره) فرصتی پدید آمد تا طلسم ساواک شکسته بشود و مردم بی پروا نام پیشوای بزرگ خود را بر زبان جاری سازند.
مراسم سوگواری و بزرگداشت شهید حاج آقا مصطفی(ره) تا چهل روز ادامه داشت و گویندگان مذهبی با افشاگریهای خود هر چه بیشتر مردم را بر ضد رژیم پهلوی بسیج نمودند.
در واقع می توان گفت که شهادت حاج آقا مصطفی(ره) برای ادامۀ نهضت اسلامی فواید زیادی را به دنبال داشت. شکستن جو خفقان و سکوت، مطرح شدن اسم امام خمینی(س) به صورت آشکار و علنی، افشاگریها، و تکمیل پیروزی فرهنگی که پیش درآمد پیروزی سیاسی بود از آثار این شهادت و الطاف خفیه الهی به حساب می آمد.
به جهت همین گستردگی فواید و آثار، عموم نویسندگان غربی در تجزیه و تحلیل انقلاب اسلامی ایران شهادت سید مصطفی خمینی را نقطۀ عطفی در نهضت اسلامی ایران برشمردند. و آن را به عنوان یکی از عوامل شتابزای انقلاب به شمار آوردند.15
پی نوشتها:
1ـ مجلۀ 15 خرداد، ش 7، ص 24.
2ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی ، ج 1، ص 471 ـ 475.
3ـ روزنامۀ ابرار،اول آبان 1369.
4ـ پیام انقلاب، ش 18، ص 43.
5ـ همان، ص 44.
6ـ مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی در همان تاریخ.
7ـ مذاکرات مجلس سنا به نقل از مجلۀ 15 خرداد، ش 13، ص 110 و نیز احیای کاپیتولاسیون و پیامدهای آن، مسعود اسداللهی، ص 54.
8ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 711.
9ـ مجلۀ 15 خرداد، ش 13، ص 110.
10ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، همان، ص 716 به بعد.
11ـ مجلۀ 15 خرداد، ش 13، ص 111.
12ـ پیام انقلاب، ش 18، ص 45.
13ـ همان، ص 45.
14ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 2، ص 419 و 420.
15ـ سلسلۀ پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمۀ عباس مخبر، نشر طرح نو، ص 317، شکست شاهانه نویسنده ماروین زوتیس، ترجمۀ عباس مخبر، نشر طرح نو، ص 441.
حجت الاسلام و المسلمین حسن عاشوری لنگرودی
پایان پیام/