به گزارش سرویس مسجد خبر، پایگاه تخصصی مسجد؛ طلبه شهید، «احمد امینی»، در سال 1342 به دنیا آمد. احمد طلبه 19 ساله ای بود که به جبهه رفت. باز شدن پایش و توفیق حاضر شدن در جمع رزمندگان مخلص را از عنایت های امام رضا(علیهالسلام) می دانست و در وصیت نامه اش هم به آن اشاره کرده است. او پیش از اعزام به جبهه، راهی مشهد میشو و از امام رضا(علیهالسلام)، درخواست شهادت میکند و در نهایت در 28 آبان ماه سال 62 در مرحله دوم عملیات والفجر 4 حاجتش روا میشود و در بلندی های پنجوین به آرزویش رسید. پیکر پاکش 12 سال در آنجا میماند و پس از تفحص شهدا در سال 74 در جوار دوستان شهیدش آرام میگیرد.
احمد در خانواده ای مذهبی و روحانی پرورش یافته بود. دائیاش حجت الاسلام محقق؛ موسس مسجد و حوزه علمیه حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در تهران بود. احمد پس از طی دوران طفولیت به مدرسه رفت. همزمان با پیروزی انقلاب دانش آموزه سال سوم متوسطه بود و در سال 1361 در رشته ریاضی در دبیرستان نصیری دیپلم گرفت.
حضور مستمر در فضای قرآنی، بویژه در مسجد جوادالائمه(علیهالسلام) و آشنایی با دوستان بسیجی و انقلابی که برخی از آنان در دوران دفاع مقدس خلعت شهادت پوشیدند، زندگی و آینده او را نیز در مسیر نورانی شهادت قرار داد.
احمد مردانه برو!
با شروع جنگ تحمیلی چندین بار به صورت داوطلبانه با دوستان مسجد جوادالائمه(علیهالسلام) (خیابان قزوین) به جبهه رفت و در عملیات مسلم بن عقیل در سال 1360 حضور یافت.
شخصیت روحانی و تاثیر گذار احمد در میان دوستانش آثار شگرفی برجای گذاشته بود. چنانکه از گفته های همرزمانش بر میآید؛ آموزه های او در زندگی بچه های مسجد جوادالائمه(علیهالسلام) تاثیر گذار بود. شهید حبیب غنی پور، شهید حمید فلاح پور از این دسته بودند. سال 1361 احمد امینی و محسن تقی زاده وارد حوزه علمیه قم (مدرسه امام) میشوند. ولی مدتی بعد محسن عازم جبهه میشود و در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت میرسد.
چند ماه پس از شهادت محسن، احمد نیز در تدارک اعزام به جبهه است. دوست صمیمی اش؛ علی، این بار شرطی پیش پایش میگذارد؛ که اگر مصمم به رفتنی، باید این بار در پایگاه نام نویسی کنی و سختی های دوره آموزشی را هم بگذرانی و مردانه بروی...
احمد که پیش از این چند بار به مناطق مختلف عملیاتی رفته بود و میتوانست طی این دوره برایش سخت باشد، اما با کمال اخلاص و تواضع شرکت در دوره را میپذیرد و برای آموزش نظامی به پادگان امام حسین(علیهالسلام) میرود.
او در این اعزام تنها بود و کسی از بچههای مسجد جوادالائمه(علیهالسلام) با او نبود. او این بار امدادگر عملیاتی بود. سرانجام در روز بیست و هشتم آبان سال 1362 بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن در مرحله دوم عملیات والفجر 4 در بلندی های پنجوین به فیض شهادت رسید. پیکرش تا 12سال مفقود بود و در خاک عراق ماند تا بالاخره در سال 1374 تفحص و به آغوش میهن اسلامی بازگشت.
شهید احمد امینی طلبه بسیجی بی ادعا و مخلصی بود که قلم روان و قلب پرمهری داشت. برای دوستانش نامه می نوشت و در وصیت نامه اش با نثری شیوا و خواندنی به انگیزه اش در رفتن به جبهه، برای تداوم راه شهیدان و تبعیت از ولایت فقیه توصیه نمود.
عاشق امام بود
شهید عبدالرضا اثباتی دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف، دوست و همرزم شهید احمد امینی بود که اسفندماه سال 1366 در عملیات «بیت المقدس 2» به شهادت رسید. شهید اثباتی پس از مفقودی پیکر احمد، به یاد احمد مینویسد؛
احمد بیش از همه چیز قرآن را دوست داشت و به زیبایی قرآن تلاوت میکرد. صدای قرائت قرآنش بر دل مینشست. وقتی معنی آیات را میگفت و اظهار شگفتی میکرد. نشان میداد که چقدر مفاهیم قرآن برایش روشن و آشکار است؛ اما با این حال میگفت ما چیزی از این کلمات سر در نمیآوریم. اینها را باید امام تفسیر کند...
از خصوصیاتش این بود که با هر کس گرم و عمیق سلام و احوال پرسی میکرد. چهرهاش همیشه خندان بود...
او عاشق امام بود! خیلی وقتها از خصوصیات امام میگفت. روز قبل از شهادت احمد، یکی از همرزمان که سن و سال کمی هم داشت خطاب به احمد گفت: «برادر امینی انگشترت را به من میدهی؟» احمد قدری تامل کرد و گفت: «این انگشتر را یک نفر به من هدیه داده است؛ اما من این انگشتر را به تو میدهم. مراقبش باش». آن یادگاری تنها چیزی بود که احمد از مال دنیا به همراه داشت.
در بخشی از وصیت نامه این شهید آمده است:
انگیزه ای که باعث آمدن من به جبهه شد احساس تکلیف شرعی و اسلامی من بود. اما اینکه چگونه این توفیق نصیب من شد، باید بگویم که؛ من لایق چنین سعادتی نبودم و خدا میداند که آنچه مرا به جبهه آورد درخواستی بود که در کنار مرقد مطهر حضرت رضا(سلام الله علیه) از ایشان نمودم و لطف و عنایت آن بزرگوار مرا به اینجا کشید.
توسل جستن به ائمه اطهار (علیهم السلام) توصیه ای است که من به تمام کسانی که خواهان رسیدن به این سعادت هستند و خود را آماده نمی بینند می نمایم.
اگر در این راه توفیق شهادت نصیب من شد از پدر و مادر مهربانم می خواهم که در سوگ من بی تابی نکنند. چرا که من امانتی بودم که چند روزی به دست شما بودم و صاحب اصلی آن را باز گرفت. انّا لله و انّا الیه راجعون و خداوند شما را بدینوسیله آزمایش مینماید و امیدوارم که از این آزمایش سربلند بیرون آیید و نیز اگر جسد من ناپدید شد افسوس نخورید، که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تأسفی هست، باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت زهرا(سلام الله علیها) خورده شود...
توصیه می کنم شما را به پیروی از امام و کوتاهی نکردن در اجرای فرامین آن بزرگوار. سعی کنید که اعتقادات خود را در اصول و فروع قوی سازید تا در سختی ها نلغزید.